May 29, 2011
Nov 22, 2010
Aug 15, 2010
Jun 25, 2010
Jun 18, 2010
Jun 11, 2010
Jun 1, 2010
I Learned that...
آموخته ام که
با پول مي شود رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد ولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه.
آموخته ام ... که هميشه براي کسي که به هيچ عنوان قادر به کمک کردنش نيستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نيست که زندگي تا چه حد از شما جدي بودن را انتظار دارد، همه ما احتياج به دوستي داريم که لحظه اي با وي به دور از جدي بودن باشيم
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگي را تماشايي مي کند
آموخته ام ... که خداوند همه چيز را در يک روز نيافريد. پس چه چيز باعث شد که من بينديشم مي توانم همه چيز را در يک روز به دست بياورم
آموخته ام, اين عشق است که زخمها را شفا مي دهد نه زمان
آموخته ام ... که هيچ کس در نظر ما کامل نيست تا زماني که عاشق بشويم
آموخته ام ... که زندگي دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هيچ گاه از بين نمي روند، بلکه شخص ديگري فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که لبخند ارزانترين راهي است که مي شود با آن، نگاه را وسعت داد
چارلی چاپلین
با پول مي شود رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد ولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه.
آموخته ام ... که هميشه براي کسي که به هيچ عنوان قادر به کمک کردنش نيستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نيست که زندگي تا چه حد از شما جدي بودن را انتظار دارد، همه ما احتياج به دوستي داريم که لحظه اي با وي به دور از جدي بودن باشيم
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگي را تماشايي مي کند
آموخته ام ... که خداوند همه چيز را در يک روز نيافريد. پس چه چيز باعث شد که من بينديشم مي توانم همه چيز را در يک روز به دست بياورم
آموخته ام, اين عشق است که زخمها را شفا مي دهد نه زمان
آموخته ام ... که هيچ کس در نظر ما کامل نيست تا زماني که عاشق بشويم
آموخته ام ... که زندگي دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هيچ گاه از بين نمي روند، بلکه شخص ديگري فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که لبخند ارزانترين راهي است که مي شود با آن، نگاه را وسعت داد
چارلی چاپلین
May 28, 2010
New Moon-My Text
چه مي تواني بگويي، وقتي ما ه نو است و تو كهنه؟
اين ماه نو آمده و تو هنوز هماني كه بودي، تنها، ترسان، متفكر و محتاط...
مي انديشم تو خود همان ماهي كه دائم در نقصاني و تكامل.
تو را چه مي شود كه مي افتي و بر مي خيزي چنين با شتاب كه پيوسته رفتن در آهسته رفتن است
و تو با سر مي روي نه با دل و اين سر توست كه سودا دارد، كه چشم آنجا آشيان دارد و مي بيند و مي خواهد و اسير
و جبر مي كند به خم كردن همان سر
و دل كه مي تپد و مي زند چون كوري عصا زنان در سينه تو، تا بيابد راهي را براي رهايي تو را وا مي دارد به بالا گرفتن سر
كه كوران نظر به بالا دارند و سطح آب را فقط در تر شدن پاهايشان مي فهمند، آنگاه كه از درياي خود گذشته اند
29/7/83
اين ماه نو آمده و تو هنوز هماني كه بودي، تنها، ترسان، متفكر و محتاط...
مي انديشم تو خود همان ماهي كه دائم در نقصاني و تكامل.
تو را چه مي شود كه مي افتي و بر مي خيزي چنين با شتاب كه پيوسته رفتن در آهسته رفتن است
و تو با سر مي روي نه با دل و اين سر توست كه سودا دارد، كه چشم آنجا آشيان دارد و مي بيند و مي خواهد و اسير
و جبر مي كند به خم كردن همان سر
و دل كه مي تپد و مي زند چون كوري عصا زنان در سينه تو، تا بيابد راهي را براي رهايي تو را وا مي دارد به بالا گرفتن سر
كه كوران نظر به بالا دارند و سطح آب را فقط در تر شدن پاهايشان مي فهمند، آنگاه كه از درياي خود گذشته اند
29/7/83
May 27, 2010
My book selected for white Ravens, Germany library
کلاغ سپید کتابخانه مونیخ 4 برگزیده ایرانی داشت
چهار کتاب ایرانی امسال نیز در شمار آثار برگزیده کتابخانه مشهور مونیخ در آلمان قرار گرفت.
به گزارش روابط عمومی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مجموعه کلاغ سپید (white Ravens) همه ساله توسط کتابخانه بینالمللی مونیخ منتشر میشود و در آن 250 عنوان از بهترین کتابهای منتشر شده جهان معرفی میشود.
امسال از ایران کتاب "تنبل پهلوان" به نویسندگی محمدرضا شمس با تصویرگری محمود مختاری از انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، "دلم برای تو تنگ است" سرودة آتوسا صالحی با تصویرگری هدی حدادی، "کلاغها آنفولانزای مرغی نمیگیرند" نوشته فریدون عموزادهخلیلی با تصویرگری ندا عظیمی از انتشارات افق و "کفشهای آهنی" نوشته فریده خلعتبری، با تصویرگری فرشید شفیعی از انتشارات شباویز در این فهرست قرار گرفته است.
این کتابها توسط متخصصان ادبیات کودک و نوجوان و به دلیل بهره گرفتن خالقان آنها از شیوههای نوآورانه در متن و تصویر انتخاب میشوند و مشخصات و خلاصهای از این کتابها نیز در این مجموعه ارایه میشود.
کتابخانه بینالمللی مونیخ ویژه نوجوانان در سال 2010 میلادی کتابهای منتخب 40 کشور جهان را به عنوان کتابهای برگزیده خود در مجموعه کلاغ سپید معرفی کرده است.
این کتابخانه با بیش از پنجاه سال سابقه فعالیت و نیز بیش از ششصدهزار عنوان کتاب به عنوان بزرگترین کتابخانه تخصصی ادبیات کودک و نوجوان در سراسر جهان، شهرت دیرینهای دارد.
کتابهای ایرانی نیز همه ساله در میان آثار منتخب این کتابخانه بینالمللی قرار میگیرد که بهترین آن در سالهای اخیر به سال 2007 برمیگردد که در آن سال، نام 6 کتاب ایرانی در مجموعه کلاغ سپید به ثبت رسید.
May 9, 2010
I misteriosi tatuaggi di mio papà
Un bambino vuole scoprire quali segreti nascondono i tatuaggi che suo padre ha sulla schiena. Così si offre di lavargliela: all'improvviso i disegni prendono vita e iniziano a raccontare. Ma chi sono davvero la Ragazza dai Lunghi Capelli, Rosa e L'Uomo Garofano? E cos'ha combinato Pugnale?
Una cultura considerata “lontana” e, purtroppo, spesso demonizzata come quella iraniana, nasconde tesori inestimabili. Come Shabaviz, editore di libri illustrati più volte premiati a livello internazionale.
Neda Azimi è nata nel 1980 a Teheran, dove ha studiato recitazione e illustrazione. Per i suoi lavori ha ricevuto diversi premi internazionali. Questo è il suo quarto libro pubblicato.
Apr 30, 2010
Mar 16, 2010
Jan 22, 2010
نمایشگاه تصویرسازی نسلهای رنگین
دوستان عزیز را به بازدیداز نمایشگاه تصویرسازی نسلهای رنگین دعوت مینماییم
این نمایشگاه روزشنبه 10بهمن1388 ازساعت 16- 0 2گشایش یافته وتا 15بهمنماه
همه روزه از ساعت 9الی 13و15الی19در نگار خانه لاله ادامه دارد.
امید است باحضور گرم خود وبهره مند نمودن از نظرات وراهنماییهایی صمیمانه
،مارا
دربرگزاری پربارتر نمایشگاههایی ازاین دست یاری نمایید.
لازم میدانیم ازتمامی عزیزانی که در برگزاری این نمایشگاه به یاری ماآمدند
قدردانی
وسپاسگزاری به عمل آوریم.
به امید دیدار شما وباتشکر
نشانی : خیابان فاطمی . جنب هتل لاله . نگارخانه لاله
تلفن:88960492
Our(IRUS group) exhibiton / Chicago/USA
January 29 to February 4, 2010.
opening reception January 29, 2010 7-10pm
Dialogue: Presented by IRUS art (an intercultural collaborative art show between artists in Iran and the U.S.)
Opening: 7-10 PM, Friday, January 29th
Discussion Panel: 5-7 PM, Saturday, January 30th
The Co-Prosperity Sphere, 3219-21 South Morgan Street, Chicago.
Free Admission.
Two teams of artists, one in Tehran and another in Denver have assembled under one name: IRUS (Iran – United States). Starting with our mutual respect for art, we have established collaborative projects between our groups. During a one-year period, each group initiated a creative piece and mailed incomplete works back and forth through completion between our two cities: either directly or through friends, relatives or acquaintances who were traveling between the U.S. and Iran. This show demonstrates the fruit of that one-year period: a vibrant collection of intercultural pieces designed to celebrate cultural differences and find harmony through art.Using “Dialogue” as our theme, it is our goal to present the perspectives of each group in a respectful, trusting and encouraging manner. In this process, we are not only developing art, but also participating in a functional dialogue with each other as artists and individuals. One component of the show is the Persian story of Scheherazade alongside the stories of Mark Twain as a conceptual framework for the art, further promoting the exploration of, and interaction between the two cultures.
For the first time in Chicago we will be displaying our dialogue to the public
beginning January 29th till February 4th at the Co-Prosperity Sphere gallery. A
discussion panel with five of the IRUS art artists will be held on January 30th, 5-7 PM.
For more information please see: http://www.irusart.org or contact irus.arts@gmail.com
COOK BOOK
This project was proposed by Mr Ali Boozari and the idea was to publish a book of Italian cuisine in two languages and the artwork for the book was done by 20 young Iranian artists, some graphic artists, some painters and some both or more. The work was done in a 3 day workshop which took place in one of Iran's most wonderful Persian gardens, at the Italian Residence with the permission of his Excellency Mr Roberto Toscano.
more
more
Jan 16, 2010
My book selected for blind kids
"من همانم ، من همانم" کتابی است که با نظر کارشناسان و صاحبنظران آموزش و پرورش کودکان استثنایی برای استفاده و مطالعه کودکان نابینا مناسب شناخته شده و با خط مخصوص نابینایان
بریل به چاپ رسیده است
نویسنده: فریبا کلهر
تصویرگر: ندا عظیمی
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
۱۳۸۲ ، مصور رنگی، گروه سنی ۵ تا ۸ سال، ۵۰۰۰ ریال
More
Dec 31, 2009
Dec 13, 2009
MAHAK Exhibition
بهراد امين سلماسي.نگين احتسابيان.محمدعلي بني اسدي.هدي حدادي. پژمان رحيمي زاده
كيوان عسگري.ندا عظيمي.بنفشه عرفانيان.حافظ ميرآفتابي.مانلي منوچهري
مهرداد اطمينان راد.صدرا بني اسدي.مژگان خيري.اساره عكاشه.هدي عظيمي
فرينا فاضل زاد.ندا كيان مهر.گلريز گرگاني.سالومه گل نراقي.پرند منصوريان.شيما مقدمي
زمان: 27 آذر الي 30 آذر
افتتاحيه: 27 آذر ساعت 16 الي 20
آدرس: ابتداي بزرگراه ارتش، بلوار اوشان، بلوار جنت ، بلوار محك،بيمارستان فوق تخصصي محك
9th press festival for children
نهمين جشنواره مطبوعات كودك و نوجوان در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان برگزار شد
و از ميان صدها نويسنده و مترجم و تصويرگر بهترين ها انتخاب شدند
در اين دوره داوري بخش اول و نهايي تصويرگري را برعهده داشتم
داوران بخش اول: آقاي نوري+ خانم عليشيري+ ندا عظيمي
داوران بخش دوم: آقاي محمد ميركياني+آقاي عليرضا گلدوزيان+ خانم هدي حدادي+ ندا عظيمي
+
در اين جشنواره برنده بخش گزارش بين الملل شدم با ترجمه خوب شقايق قندهاري
+
يك كنفرانس كوتاه در مورد نقش مديريت هنري در روند پيشبرد گرافيك مجلات كودكان و نوجوانان
از داشته ها تا نداشته ها
Oct 16, 2009
Oct 8, 2009
2nd BLUE BOOK Exhibition
> گروه کتاب ابی شامل 96 تصویرگر از 27 کشور دنیا
> iran ., Japan Sloveniaو Australiaو Koreaو, Argentina, و Portugal و
> Germanyو Netherlands و Switzerlandو Bulgariaو Estoniaو Polandو
> hungaryو usaو, France , Spain , Italy, turkey, taiwan , Greece,
> Swedish , Tunisiaو,Russia, Croatia , Romania , English
>
> در کروه امسال 2 تصویرگر دارای جایزه بزرگ براتیسلاوا و تعدادی برنده
> جوایز سیب و پلاک براتیسلاوا می با شند .و برخی دیگر کاندید جایزه از
> اندرسن از کشور خود به چشم می خورد .و همه تصویرگران این گروه بخشی از
> نمایشگاه بلونیا در سالهای مختلف بو دند . در این نمایشگاه سعی شده است
> بهترین کارهای تصویرگران دنیا نمایش داده شود . و این کارها پس ازنمایش
> در ایران در ماه اذر در ایتالیا و پس از ان در ژاپن و استراسبورگ و
> اسپانیا به نما یش گذاشته می شود .هدف از نمایش و تشکیل این گروه ارتقای
> سطح تصویرگری در ایران و جهان و دیدن تکنیک و کیفیت کارهای جهانی از
> نزدیک است
> امیدوارم ببینیم شما در نمایشگاه با دستان پر از محبت و با دلی پر از
> صمیمیت و صادقانه
> حسن عام کن
Sep 1, 2009
صنوبر سرخ
نميدانم چه مدتي اينجا ايستاده ام؛يك ساعت! يك روز! كمتر؟ بيشتر؟ كجا بودم؟ الان در اتاق عمل هستم و هرگز جراحي يك انسان را از نزديك نديده بودم. چه حس عجيبي دارد اين اتاق با اين پارچه هاي سبز و اين دستگاه ها! دستگاهي كه خطوط شكسته اي را نشان مي دهد بيشتر مورد توجه است، دو نفر سرتاپا لباس سبز پوشيده اند و چشم از خطوط برنمي دارند. دستگاه ديگري به تلمبه اي مي ماند كه با هر دم وبازدم بالا و پايين مي رود.
مردي وارد مي شود. پرستاري چاقويي طريف را در دستان قوي او مي گذارد و مرد آنرا روي سينه سفيدي مي گذارد كه از بين پارچه هاي سبز بيرون است. بي اختيار با بريدن گوشت سينه و بيرون زدن خونش دستم را روي سينه ام مي فشارم، با ديدن اره و خون روي دستكش جراح صبرم را از دست مي دهم و رويم را برميگردانم به همان دستگاه با خطوط شكسته. خطوط افقي حركت مي كنند. در قفسه سينه ام دردي حس مي كنم، شايد ناشي از فشار زياد دستم باشد با برداشتن دستهايم سرمايي تمام وجودم را فرا مي گيرد ، به جراح ودستيارانش نگاه مي كنم كه دورتادور تخت را گرفته اند.
دو قطره عرق از پيشاني بلند جراح به پايين مي غلتد به شقيقه اش نرسيده كه دستمال سفيد پرستاري آنها را مي گيرد. دوباره متوجه دستان قوي جراح مي شوم چيزي در دست دارد، صنوبري و سرخ... احساس سبكي مي كنم چشمانم تار مي بيند ولي سرد بودن اين قلب سرخ را حتي مي توانم ببينم.
حالا چشمانم روشن تر مي شود،هنوز در دستان جراح قلبي سرخ قرار دارد ولي اين يكي گرم است. آن را وارد سينه شكافته مي كند رويم را به دستگاه مي كنم؛خدايا خطوط صاف شده اند. ولي من احساس گرما مي كنم گرمايي كه از قفسه سينه ام در تمام وجودم پخش مي شود.
نميدانم چه مدتي اينجا خوابيده ام؛يك ساعت! يك روز! كمتر؟ بيشتر؟ كجا بودم؟ هرگز جراحي روي اين تخت ها نخوابيده بودم. چه حس عجيبي دارد اين اتاق با اين پارچه هاي سفيد و اين سرم هاي آويزان! و چهره اين مرد چقدر آشناست با اين پيشاني بلند و دستان قوي!
مردي وارد مي شود. پرستاري چاقويي طريف را در دستان قوي او مي گذارد و مرد آنرا روي سينه سفيدي مي گذارد كه از بين پارچه هاي سبز بيرون است. بي اختيار با بريدن گوشت سينه و بيرون زدن خونش دستم را روي سينه ام مي فشارم، با ديدن اره و خون روي دستكش جراح صبرم را از دست مي دهم و رويم را برميگردانم به همان دستگاه با خطوط شكسته. خطوط افقي حركت مي كنند. در قفسه سينه ام دردي حس مي كنم، شايد ناشي از فشار زياد دستم باشد با برداشتن دستهايم سرمايي تمام وجودم را فرا مي گيرد ، به جراح ودستيارانش نگاه مي كنم كه دورتادور تخت را گرفته اند.
دو قطره عرق از پيشاني بلند جراح به پايين مي غلتد به شقيقه اش نرسيده كه دستمال سفيد پرستاري آنها را مي گيرد. دوباره متوجه دستان قوي جراح مي شوم چيزي در دست دارد، صنوبري و سرخ... احساس سبكي مي كنم چشمانم تار مي بيند ولي سرد بودن اين قلب سرخ را حتي مي توانم ببينم.
حالا چشمانم روشن تر مي شود،هنوز در دستان جراح قلبي سرخ قرار دارد ولي اين يكي گرم است. آن را وارد سينه شكافته مي كند رويم را به دستگاه مي كنم؛خدايا خطوط صاف شده اند. ولي من احساس گرما مي كنم گرمايي كه از قفسه سينه ام در تمام وجودم پخش مي شود.
نميدانم چه مدتي اينجا خوابيده ام؛يك ساعت! يك روز! كمتر؟ بيشتر؟ كجا بودم؟ هرگز جراحي روي اين تخت ها نخوابيده بودم. چه حس عجيبي دارد اين اتاق با اين پارچه هاي سفيد و اين سرم هاي آويزان! و چهره اين مرد چقدر آشناست با اين پيشاني بلند و دستان قوي!
Jul 6, 2009
International Conference “ What a story: Children's literature Today ”.
Some times you think if it’s possible to create a new concept for child?
For instance is it possible to make a fish out of a dishcloth?
You think perpetually. You gather thinks perpetually.
You try to clean up your room perpetually but never are successful.
Sometimes you don’t have the heart to use your materials, they may run out!
And sometimes you dare to use them and so, they run out.
You don’t remember how much mess you’d made
How much you’d suffered from backache
How much you’d suffered from pain in your legs in your neck. As tables are never big enough for collage and you have to work on the floor.
And this is a mood of an illustrator who has chosen collage as a fast, simple, attractive and lovely media. Disposals, leaves, crust of trunks, torn socks and broken mirror, all can be transformed into a new shape.
That is only enough to think a little and show a little patience. Children are found of collage because that is creative and while being created, it talks to it`s creator. It suggests idea that makes you put the paper a bit crookedly and at the end you see that was better deed.
But, by all these difficulties when you think of the eyes of a child, full of joy and curiosity, looking at that picture, you feel fresh again. Hoping for the day in which we can collage smile of happiness on the lips of the all children around the world forever.
Lebanon 2009Jun
With especial thanks to:
Nazek Saba Yared
Fadia Hoteit
Lena Merhej
Rania Zaghir
Jun 8, 2009
writing
اکنون بر سر این مرز رسیده ام، مرزی که خود سرآغازی دیگر است
و من تنها هستم، بینایی ام کورو شنوایی ام کر
دیوار زمان طویل
و من پشت دیوار تنها، نه همراهی و نه همیاری
که تردید تنها دغدغه من
و تجربه و توکل تنها دو توشه من
عرف و شرع دو نگهبان من، که از دور فقط نظاره گرند
بلند بلند فکر میکنم و امیدوارم به کسی که شاید صدایم را بشنود
هرچند که نخواهد
که برای خواست یافت باید و برای یافت شناخت باید
و برای شناخت دیدن باید و تفکر و زمان
همه از دیدن آغاز می شود
چشم ها تنها روزن روح و نافذند
من به احتساب موقع، چشم را کور و گوش را کر کردم
تا نبینم هرآنچه را که نباید
و نشنوم هرآنچه را که نباید
و در این راه بایدها نیز از کف رفت
پس راه افتادم و طی طریق کنان به دنبال بایدها چنان می روم
که سایه ام به دنبال من می آید
82/7/6
و من تنها هستم، بینایی ام کورو شنوایی ام کر
دیوار زمان طویل
و من پشت دیوار تنها، نه همراهی و نه همیاری
که تردید تنها دغدغه من
و تجربه و توکل تنها دو توشه من
عرف و شرع دو نگهبان من، که از دور فقط نظاره گرند
بلند بلند فکر میکنم و امیدوارم به کسی که شاید صدایم را بشنود
هرچند که نخواهد
که برای خواست یافت باید و برای یافت شناخت باید
و برای شناخت دیدن باید و تفکر و زمان
همه از دیدن آغاز می شود
چشم ها تنها روزن روح و نافذند
من به احتساب موقع، چشم را کور و گوش را کر کردم
تا نبینم هرآنچه را که نباید
و نشنوم هرآنچه را که نباید
و در این راه بایدها نیز از کف رفت
پس راه افتادم و طی طریق کنان به دنبال بایدها چنان می روم
که سایه ام به دنبال من می آید
82/7/6
May 17, 2009
Apr 5, 2009
Subscribe to:
Posts (Atom)